سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به رگهاى دل این آدمى گوشتپاره‏اى آویزان است که شگفت‏تر چیز که در اوست آن است ، و آن دل است زیرا که دل را ماده‏ها بود از حکمت و ضدهایى مخالف آن پس اگر در دل امیدى پدید آید ، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد ، حرص آن را تباه سازد ، و اگر نومیدى بر آن دست یابد ، دریغ آن را بکشد ، و اگر خشمش بگیرد بر آشوبد و آرام نپذیرد ، اگر سعادت خرسندى‏اش نصیب شود ، عنان خویشتندارى از دست بدهد ، و اگر ترس به ناگاه او را فرا گیرد ، پرهیزیدن او را مشغول گرداند ، و اگر گشایشى در کارش پدید آید ، غفلت او را برباید ، و اگر مالى به دست آرد ، توانگرى وى را به سرکشى وادارد ، و اگر مصیبتى بدو رسد ناشکیبایى رسوایش کند ، و اگر به درویشى گرفتار شود ، به بلا دچار شود ، و اگر گرسنگى بى طاقتش گرداند ، ناتوانى وى را از پاى بنشاند ، و اگر پر سیر گردد ، پرى شکم زیانش رساند . پس هر تقصیر ، آن را زیان است ، و گذراندن از هر حد موجب تباهى و تاوان . [نهج البلاغه]
لوگوی وب سایت
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

مهمانان امروز :64
مهمانان دیروز :131
کل مهمانان :292468
تعداد کل یاداشته ها : 212
04/3/19
6:17 ع
امکانات وب سایت

چت آنلاین



نیت کنید و اشاره فرمایید


دریافت کد ساعت

..
مشخصات مدیر وب سایت
 
مهدی ربانی خواه[35]
چشام، روستایی است ایستاده بر کرانه کویر سبزوار از توابع بخش داورزن و یکی از چهار روستای بزرگ این بخش دیرینه. با پیشینه‏ای از فرهنگ، ادب و دانش؛ و آمیزه ای از دانایی، دینداری و دردمندی؛ مردمی خونگرم و بافرهنگ و محیطی مصفا و سرسبز. وجود رشته قناتها و باغهای میوه و کشتزارهای سرسبز، کویر را از صورت جغرافیای آن زدوده و ترنم زندگی و شور و سرزندگی را برای مردم به ارمغان آورده است. باشد که پاسش داریم و تداومش بخشیم.

طرح در دست اجرا - کلیک کنین
لوگوی دوستان
 

در پی انتشار آهنگ توهین آمیز غرب گرای مرتد شاهین نجفی به ساحت مقدس امام هادی(ع) و امامان معصوم و نیز اعتراض ما به این مقوله سپاسگذاریم از جناب آقای سید مجید چشمی شاعری جوان و موفق از خطه چشام که به این مضمون شعری پرداختند.

و اما متن این شعر:

قفس آماده کرده ست و بدان انداخت شیران را؛

شغالان گرد این محبس چه می چرخند و می خندند

و قلب شیر می سوزد از این تقدیر،

اما دست او بسته،

                  به زندان است!

و این تصویر، درد آورترین تصویر دنیا باشد

افسوسا

که یک بار دگر غیرت برای "لقمه" می میرد!...

 همین نابخردان خود فروش دکه اغیار

مانند سگان گله می باشند،

که عمری پاسبان گوسفندانند

     و امروز استخوانشان را طعام خویش می سازند!

 حرامین لقمه های دور خود را می شناسم

خوب خوب خوب تر از دشمنان امشب.

دلم خون است و رگ هایم ورم کرده،

بده شمشیر من امشب

که تا نسل حرام این حرامی را براندازم.

که می گوید : "تفنگت را زمین بگذار؟"

دوران نبرد و خون فشانی هاست!

دریغا، درد و افسوسا

که یک تازه به دوران آمده ،

داده اجازه بر خودش

تا نام زیبای امامم بگوید بی وضو!

یا "هادیا"! اذنم بده تا خون او را من بریزم با وضو امشب...

اگر دستم رسد بر آن کلاغ شوم تاریکی

                                            ببرم پرّ و بالش را

چه کس گفته که شاهین است؟!

اگر پرّش ببرّی ، چون مگس بی دست و پا باشد... .

 تفأل می زنم بر حافظ، او گوید:

    " که ای جان مگس ، این عرصه سیمرغ ، جولانگاه هرکس نیست!"

تو و صدها نفر چون تو حریف ما نمی باشید؛

شیر شیعه بیدار است

و قفل این قفس واکرده است ، امشب

شغالان را خبر سازید

که او بیدار بیدار است

یا مهدی ! عنایت کن... .

یا امام هادی (ع)

سپاس از سید مجید چشمی


91/3/4::: 4:30 ع
نظر()